mitra

بهرام، ایزد جنگجو

اسطوره شناسی ایزد بهرام نشان می دهد بهرام خدای جنگ یکی از ایزدان کهن هند و ایرانی ست که پس از انقلاب زرتشت دچار دگردیسی و بازتعریف شده است. پس از آمدن زرتشت، مفاهیم اخلاقی آنچنان با الهیات گره خورد که باور به ایزدان باستانی که مستقل از اخلاق بودند؛ تقریبا از بین رفت. در آن دوران باور به ایزدانی مانند زروان و وای که هر دو گوهرِ نیک و بد را داشتند، پذیرفتنی نبود. به همین دلیل ایزدان از جمله ایزد بهرام دچار دگردیسی و باز تعریف شدند. این ایزدان در باور مردم باستان از موقعیت فرازین گذشتند و به فرشتگان و ایزدانی فروپایه تر از آنچه بودند تبدیل شدند. آنها با نیروهای نیک همدست شدند و برای خود جایگاه نوینی به دست آوردند. از میان ایزدان باستان فقط وای و زروان جایگاه خود را بعنوان ایزدانی که دو سویه نیک و بد-هر دو- را دارند؛ حفظ کردند. برای همین هم در اساطیر پس از زرتشت این دو ایزد نمودی دوگانه دارند. البته انقلاب زرتشت موجب شکافتن دو سویه ی نیک و بد این دو ایزد هم شد. زروان خدای زمان و باد خدای مکان بود. اما باد علاوه بر آنکه خدای باد بود نماینده ی عنصر ملموسی مانند باد هم بود. پس وای همراه ایزدانی که نیروهای طبیعی را نمایندگی می کردند به جرگه دین زرتشت وارد شد. به روایت دکتر شروین وکیلی در اسطوره شناسی ایزد بهرام می توان گفت یکی از ایزدانی که در این فرآیند زاده شد، ایزد بهرام بود. بهرام در باور زرتشتیان چهره ی سوم ” وای” بود چرا که وای یک چهره نیک و یک چهره بد داشت و حالا پس از آمدن زرتشت غیر از اینکه این دو چهره از هم جدا شده بودن پیوند “وای” با توفان و جنگاوری حفظ شد، و همین ایزد بهرام را به ایزدستان ایرانیان رساند. همانطور که به روایت اوستا نخستین بار ایزد بهرام به صورت باد بر زرتشت پدیدار شد.

بهرام یکی از ایزدان کهن هند و ایرانی ست. برخی می گویند بهرام ایرانی همان ایندره هندیست. بهرام در پهلوی وَرَهران، در ادبیات مَزدیَسنا وَرَهرام و در بُندَهِشن به شکل واهرام آمده است. این واژه به معنی پیروزی است. بهرام، شکل تغییر یافته ی وَرَثرَغنَه Verethraghen و از دو بخش ورَثرَه Vrathra و اَغَنَه Aghanah به معنی مقاومت شکن یا ستیزه شکن است. ورثرغنه ی اوستایی همان “ورترَه هَنِ” وِدایی، به معنی کُشنده و درهم شکننده ی سد و حصارست. “ورتره هن” در ادبیات ودایی لقب خدای جنگاور و سلحشورِ هوا، یعنی ایندره است[جالب اینکه گفته می شود همین واژه در زبان یونانی تریپتولموس Trigw-t-welumos شده که آن نیز به معنی درهم شکننده ی دیوارهاست]. اما یکی بودن لقب ایندره و بهرام نخستین دلیلی ست که می گوید این دو موجود یکی بوده اند.

درباره ی هویت ایزد بهرام چند نگرش وجود دارد:

ویدنگرن می گوید ایندره ی هندی، پیش نمونه ای از بهرام ایرانیست. او می گوید هر دوی اینها جنگاور و نیرومندند، هردو می توانند در قالب جانوران گوناگون آشکار شوند، هر دو به سلاح هایی هراس انگیز و جنگ افزار هایی مؤثر مسلح اند و روایتی هست که می گوید هر دوی اینها اژدهاکش هستند. پیوند هر دو با جنگیدن و نقشی که بعنوان پشتیبان ارتشتاران ایفا می کنند نیز چشمگیرست.

بیانکی می گوید یکی بودن لقب ورترهن /ورثرغنه چندان اهمیتی ندارد زیرا این یک لقب همگانی بوده که آریاییان باستان، به خدایان جنگاور خود نسبت می دادند. بیانکی ایندره را بیشتر با مهر همانند می داند. جالب اینکه برخی دیگر از اسطوره شناسان مانند رنو و تیمه، بهرام را با مهر مربوط می دانند. آنها به ویژه به بندی از اوستا اشاره می کنند که در آن بهرام مانند گرازی دُژَم پیشاپیش گردونه ی مهر پیش می تازد. ما میدانیم یکی از تجلی های مشهور ایندره نیز گراز است. بنابراین یک پیوند دو سویه وجود دارد که از سویی بهرام را با ایندره و از سوی دیگر او را با همراهان مهر مربوط می کند. از نظر رنو و تیمه بهرام ایندره نیست. بلکه روایتی جدیدتر و ایرانی از خدای جنگ است که در آغاز یاور مهر بوده و بعدها خود یک ایزد مستقل شده است.

بنونیست و رنو در نگاهی تاریخ مدار، ایندره را شکل فرا رونده از یک شخصیت تاریخی می دانند. آنها می گویند ایندره در آغاز پهلوانی نیرومند و جنگاور بوده که به تدریج در روایت جنگاوری های او اغراق آمیز شده و او را به ایزدی نیرومند تبدیل کرده است. اینها نیز بهرام را متأثر از ایندره می دانند اما برای او جلوه ای تاریخی و انسانی قائل اند. ( به نظر می رسد رنو در اینکه بهرام ایندره نیست با تیمه هم نظرست و در اینکه ایندره شخصیت استعلا یافته ی تاریخی ست با بنونیست هم نظرست).

جان هینلز بهرام را خدای پیروزی می داند و می گوید هرچند وای و تیشتر به پدیده های طبیعی مربوط می شدند یا از آناهیتا یا ناهید با کلماتی صمیمانه و مهرآمیز یاد می شد ولی بهرام وجودی انتزاعی یا تجسمی از یک اندیشه بوده است. او می گوید بهرام تعبیری از نیروی پیشتاز مقاومت ناپذیرِ پیروزیست. جان هینلز می گوید بهرامِ ایرانی بر خلاف همتای هندی خود، ایندره، یا همتای ارمنی اش وَهَگن، اسطوره ای ندارد که در آن نشان دهد بهرام بر غول یا اژدهایی پیروز می شود. در عوض او بر بدی و شرارت آدمیان و دیوان چیره می شود و بدکاران را به سزای کارشان می رساند. به گفته ی اوستا او نیرومندترین، پیروزمندترین و فره مندترین است. او خدایی جنگجوست که اگر به شیوه ی درست برایش قربانی کنند و به شیوه ای درست او را نیایش کنند در زندگی و نبرد پیروزی می بخشد.

ایزد بهرام در بهرام یشت با صفت هایی ستوده می شود که با نبرد جنگاوران پیوند دارد. در این یشت او زیناوندترین، نیرومندترین، فرهمندترین، نیک ترین، سودمندترین، درمانگرترین و دلیری بخش است. اوست که جهان را نو می کند و از این رو با صفت فرشگردساز ستوده شده است. ایزد بهرام در عین حال مرگ آور هم هست. او پیوند روشنی با فره ایزدی دارد. چرا که علاوه بر اینکه فرهمندترین دانسته شده، دارنده ی فر مزدا آفرید هم هست. او به خاطر پیوندش با نبرد و برخی صفتهای دیگر با ایزد مهر همانندست. در بهرام یشت جنگاوران از ایزد بهرام می خواهند تا به آنها بازویی نیرومند و تنی سالم و دیدگانی تیزبین ببخشد. همچنین در سی روزه ی کوچک و بزرگ اوستا بهرام همراه امَه و اوپرتات ستایش شده که هر چند ایزدانی فروپایه اند اما، امه به معنی دلیری و اوپرتات به معنی برتری ست. در مهر یشت اوستا بهرام در یکی از شکل های خود که گرازست مهر را همراهی می کند. این شکل نمادی ویژه و مناسب از نیروی پیشتاز پیروزیست. در این یشت می خوانیم: ” (بهرام) بصورت گراز وحشی پیشتاز با پنجه های تیز و دندانهای پیشین تیز گرازی که به یک حمله می کشد…، او پاهای پسین و پیشین آهنین، پی های آهنین، دُم و فَکِ آهنین دارد”. بنابراین جای شگفتی نیست که بهرام میان سربازان محبوب بوده و همین سربازان آیین نیایش او را به سرزمینهای دیگر برده اند. در بندهشن نیز درباره بهرام می خوانیم: بهرام ایزد، درفش دارِ ایزدان مینوی ست و کسی از او پیروزگرتر نیست، که همواره درفش به پیروزگریِ ایزدان دارد.

ایزد بهرام به خاطر ویژگی هایی مانند نیرومندترین، زیناوندترین، دلیری بخش بودن و صفتهایی از این دست با نبرد در پیوندست و به خاطرهمین صفات با ایزد مهر همانند دانسته شده است. بر پایه ی بهرام یشت، ایزد بهرام مانند ایزد مهر با دشمنان ایران زمین می ستیزد و درست مانند الگویی میترایی، دست و پا و چشمان و گوش های مهر دُروَجان (دشمنان مهر) را از کار باز می دارد. ایزد بهرام در صفوف جنگاوران رخنه می کند و صف هایشان را بر هم می زند. منثره ی (دعا یا وِرد) ویژه ی بهرام آنقدر نیرومند و کارآمدست که اهورامزدا از زرتشت می خواهد تا آن را فقط به خویشان و آتوربانان بیاموزد، نه به هیچکس دیگر(بهرام یشت ۴۶).

یکی دیگر از ویژگی هایی که ایزد بهرام را به ایزد مهر همانند می کند پیوند بهرام با چشم و بینایی ست. در وندیداد او را فراخ دیدگان خوانده اند که دارنده ی «سوکه» است و سوکه همان روشنی و تیزبینی چشمان، و همانست که امروز به شکل «سوی چشم» یا نور چشم در زبان فارسی باقی مانده است(وندیداد فرگرد ۱۹،۲،۳۷). در بهرام یشت جنگاوران از ایزد بهرام می خواهند تا به آنها بازویی نیرومند و تنی سالم و دیدگانی تیزبین ببخشد. بهرام میتواند آنقدر تیزبینی به چشمها ببخشد که ماهی افسانه ای خَرو را از ژرفای دریای فراخکرت ببینند. او می تواند سوی چشمی ببخشد که بتوان در شبی تاریک موی اسبی را در صحرا تشخیص داد و دانست که آن از یالِ اسب یا از دمِ اسب است. او آنقدر چشمها را تیزبین می کند که فرد بتواند مانند یک کرکس، پاره گوشتی را از فاصله ی ۹ کشور تشخیص دهد.

بهرام در اوستا با ایزدان بسیاری از شمار وای، امه و اوپرتات ستوده شده است. روز بیستم هر ماه به نام این سه ایزد نامیده شده است. براساس اوستا، آیین ستایش ایزد بهرام، به گونه ی زرتشتی، یعنی همراه با هوم آمیخته با شیر و بَرسَم و مَنثَره برگزار می شده است. همچنین ردپایی از قربانی در آیین ستایش بهرام وجود دارد. در بهرام یشت آمده باید برای او گوسفندی یکسره سیاه یا سپید قربانی کرد. دکتر وکیلی می گوید به نظر می رسد این قربانی کردن گوسفند سنتی زرتشتی و متأخر است که در برابر سنت کهن تری قرار می گیرد که به دیوپرستان و ویامبورها نسبت داده می شود. مردم ویامبور احتمالا قبیله هایی بوده اند که در ایران شرقی می زیستند و بمپور امروزین شکل بازمانده ی نام آنهاست. آنها کمر گاو را می شکستند و گوشتش را می پیچاندند و چشمانش را بیرون می کشیدند در حالیکه هنوز جانور زنده بود. این نمونه ی روشنی از قربانی هایی ست که مورد سرزنش زرتشت بود. همچنین ویامبورها هیزم نمناک را برای قربانی استفاده می کردند و گیاه هَپِرِسی را روی آتش می گذاردند و اینها رسمهایی ست که زرتشت با آنها مخالف بود.

آشکارست که برای بهرام هم مانند آناهیتا و مهر آیین نیایشی برگزار می شده است. آیین های که زرتشتیان آنها را طرد و قربانی کردن هوم و خواندن منثره را جایگزین آن کردند. تلاش زرتشتیان برای طرد آیین های رقیب از نیایش بهرم از آنجا آشکار می شود که اهورامزدا تهدید می کند که خویشکاری بهرام، یعنی دور نگه داشتنِ گردونه های دشمنان، و دور نگه داشتن ایران از سیلاب و مرض فقط وقتی حفظ می شود که زن روسپی و راهزن و مخالفان اشه در مراسم نیایش نباشند و نیز از گوسفند قربانی شده برای او نخورند.

آیا بهرام همان ایندره است؟ دکتر شروین وکیلی در پاسخ به این پرسش با اشاره به نظر اسطوره پژوهانی که برخی گفته اند بهرام ایرانی شده ی ایندره است، برخی گفته اند بهرام ایندره نیست و ایندره بیشتر به ایزد مهر می ماند و برخی گفته اند بهرام شخصیت تاریخی بوده و تحت تأثیر ایندره به ایزد بهرام تبدیل شده؛ می گوید به دو دلیل بهرام همان ایندره است:

لقب ورترهن ی ایندره و لقب ورثرغنه ی بهرام از یک ریشه با یک معنی (اژدهاکش) و یکسانست.
ویژگیهای مشترک بهرام و ایندره و پیوند هر دوی آنها با جنگ از همخوانی تصادفی میان دو ایزد فراترست.
دکتر وکیلی با توجه به اخلاقی بودن ایزد بهرام می گوید بهرام شکل زرتشتی شده، اخلاقی شده و دگردیسی یافته ایندره است. زیرا ایندره مقید به قوانین اخلاقی نبود. پیداست در دین زرتشت ایزدی مانند ایندره نمی توانست اهمیت داشته باشد و همانطور که وای به وای بد و وای بِه نقسیم شد همتای هند وایرانی نوخاسته ی او، یعنی ایندره نیز دو جلوه پیدا کرد سویه ی نیک و جنگاورانه و دشمن شکنِ او به شکل بهرام تبلور پیدا کرد و سویه ی خشمگین و کینه توزش به صورت دیوِ ایندره باقی ماند. گفته می شود هر دوی این ایزدان پا به پای هم رشد کردند و بر اهمیت شان افزوده شد.

دکتر وکیلی می گوید احتمالا در آغاز یک ایندره ی جنگاور با اخلاقی مسئله برانگیز در میان اقوام هند و ایرانی بوده که در ایران با لقب ورثرغنه/بهرام شناخته می شده است. این لقب کم کم به نام خاص تبدیل شده و در محیطی ایرانی دگردیسی های شخصیتی پیدا کرده است. در همین احوال بهرام به صورت یکی از یارانِ ایزد مهر و ایزدان نیرومند و هوادار اشه درآمده است. سنگواره های باستانی از ایندره می گویند که او مهمترین ویژگی خود یعنی پیروزی بر اژدها را از دست داده و این ویژگی را به بهرام سپرده است. برای همین ایندره نماد سویه ی تاریک نبرد است.

چهاردهمین یشت اوستا که از قصاید کهن رزمی به شمار می رود مربوط به بهرام است. در آغاز این یشت زرتشت از اهوره مزدا می پرسد کدامیک از ایزدان مینوی زیناوندتر (مجهزتر) است؟ اهوره مزدا می گوید: بهرام. سپس گفته می شود که بهرام اهوره آفرید نخستین بار به کالبد بادِ شتابانِ زیبایِ مزداآفرید بسوی زرتشت وزید و برای او فر مزداآفرید، که فری نیک و درمان بخش و نیروبخش است را آورد. همچنین او نیرومندترین، پیروزترین، فره مندترین، نیک ترین، سودمندترین و درمان بخش ترینِ آفریدگان معرفی می شود. در اسطوره شناسی ایزد بهرام، بهرام یشت را میتوان در ۵ بخش مطالعه کرد: بخش نخست ایزد پیروزی، یعنی بهرام خود را به ده کالبد گوناگون به زرتشت می نمایاند. بخش دوم بهره مندی زرتشت از پیروزی مادی و معنویست. بخش سوم از اثرهای وارغن یا شاهین که یکی از شکل های فرشته ی پیروزیست، سخن آمده است. بخش چهارم توجه ایزد پیروزی و بستن پرهای وارغن به سر یکی از دو گروه سخن گفته شده است. و بخش پنجم چگونگی خشنود کردن ایزد پیروزی در ایران است.

بهرام در این یشت خدای پیروزیست که در ده کالبد گوناگون خود را به زرتشت نشان می دهد و در هرکدام از این کالبدها، گونه ای از قدرت و دلیری برای او آورده شده که مانند قدرت و دلیری ویشنو ایزد بزرگ ودایی ست. گفته می شود برخی از ویژگی های بهرام یادآور ایزدبانوی جنگ یونان، یعنی آتناست. شاید به دلیل همین شباهت است که گاهی در شعر فارسی بهرام (مریخ) مؤنث است.

اما ده کالبدی که بهرام با آنها آشکار می شود:

. باد تند
. گاوِ نرِ زردگوش و زرین شاخ
. اسب سفید با ساز و برگ زرین
. شترِ بارکش تیزدندان که پای بر زمین می کوبد و پیش می رود
. گراز تیزدندانی که به یک یورش می کشد
. جوانی در سن آرمانی ۱۵ سالگی
. پرنده تیز پرواز-وارِغنَ- (کلاغ یا شاهین)
. قوچ دشتی
. بز نر جنگی
. مردی که شمشیری زرین تیغه در دست دارد

در اسطوره شناسی ایزد بهرام گفته می شود روز چهارشنبه و نیز بیستمین روز هر ماه به بهرام نسبت داده شده است. از میان گیاهان سیسنبر، از میان فلزات مس و آهن، از میان رنگها سرخ و از میان عواطف، خشم به این ایزد نسبت داده شده است. همچنین در بهرام یشت بهرام به ده شکل نمودار می شود: نخست به شکل باد که یادآور پیوند او با ایندره و وایو است. سپس به شکل جانورانی مانند گاوی با شاخ زرین، اسبی با گوشی زرد و لگام زرین، نرینه شتری مست و گازگیر و برومند، گرازی با چنگال و دندانهای تیز که چهره ای خال خال دارد، مرغی به نام وارغن (که همان شاهین است و زیر تأثیر هوروس مصری نمود پیدا کرده و نماد فره ایزدیست)، قوچی با شاخهای پیچاپیچ و بلند، بزی نر و گشن با شاخهای تیز. در این یشت در دو جا بهرام تجلی انسانی نیز دارد. یکی آنجا که مرد جوان پانزده ساله ای با چهره ای زیبا و چشمان روشن و پاشنه ی کوچک است و این توصیف او را به مهر شبیه می کند و در جای دیگر که او مردی رایومند و دلیرست با دشنه ای زرکوب و تیز. در میان نمودهای بهرام به شکل جانور، گذشته از شاهین همه نمودهای دیگر جانورانی هستند که به خاطر نرینگی و شاخ شان ستوده شده اند. شتر و گراز هم که شاخ ندارند با دندان و کوهانشان که زایده هایی مانند شاخ است شناخته می شوند. دکتر وکیلی می گوید این نشان دهنده ی شکلی از رمز گذاری قدرت نرینه در ایران باستان است که به شاخ جانور مربوط می شده و گمان می رود همین رمزگذاری سلاح در میان ارتشتاران را ممکن می کرده است. البته باید در نظر داشت که بالهای شاهین روی تاج شاهان ساسانی نیز مانند شاخ هایی پهن ترسیم می شده است. به گفته ی جان هینلز بهرام در شکل گراز ایزدِ مهر را همراهی می کند و این نمادی از نیروی پیشتاز پیروزیست.

بهرام با این صفت هایی که به او نسبت داده شده نماد نیروها و قدرت نهفته در بدن جانوران هم هست. به گفته ی دکتر شروین وکیلی از آنجا که در هنرهای رزمی باستانی ایران جانوران نقش مرکزی داشتند گمان می رود تجلی بهرام به شکل این جانوران، می خواهد نشان دهد آنها شیوه های گوناگون جنگیدن را از بهرام الهام گرفته اند. تجلی بهرام به شکل جوان نوخاسته و مرد رایومند (بالغ) نیز احتمالا مرتبه های گوناگون این فنون رزمی را نشان می دهد. رکس وارنر می گوید نمادهای ایزد بهرام نشانه ی قدرت جنگی و توان جسمی اوست. جان هینلز می گوید از میان این نمادها بهرام و تیشتر در سه نماد مرد، گاوِ نر و اسب با هم مشترکند.
در بندهشن نیز درباره ی بهرام می خوانیم: گوید در دین که آن بادِ نیکو از این زمین فراز آفریده شد به تنِ مردِ پانزده ساله ی روشنِ سپیدچشم که او را جامه ی سبز و موزه ی چوبین است. در گذر(؟) واسترپوش (آذرها) خوانده شوند، بدان همکاری با بهرامند و تا فرشکرد پاسبانی کنندگان جهان اند.

بر پایه اسطوره شناسی ایزد بهرام شاهین یکی از نمودهای بهرام ایزد جنگ و پیروزیست. گفته می شود بهرام نمودها یا تجلی های ده گانه ای داشته که یکی از آنها شاهین است. شاهین در بهرام یشت موقعیتی فرعی و حاشیه ای دارد. اما کم کم در اساطیر ایرانی برجسته می شود و این زیر تأثیر باورهای مصری در باره ی هوروس است. کرده ی چهاردهم بهرام یشت به ستایش شاهین/ وارَغنَ اختصاص دارد. در این یشت که گفته می شود به خاطر برجسته شدن نقش اهورامزدا و زرتشت به زمانی متأخر مربوط می شود؛ زرتشت از اهورامزدا می خواهد تا راه مقابله با جادوی مردمان بدخواه را به او نشان دهد. اهورامزدا می گوید:”مالیدن شاهپر شاهین به تن، جادوی دشمنان را از بین می برد”. و نیز می گوید به همراه داشتن استخوانی از این پرنده، جنگاور را در میدان نبرد شکست ناپذیر می کند و داشتن پرِ او موجب بزرگواری و فرهمندی می شود.

اسطوره شناسی ایزد بهرام می گوید در ایران و سرزمین های ایرانی بهرام را به نامهای گوناگون می شناختند. از اینرو میتوان گفت بهرام در میان اقوام ایرانی نفوذ و محبوبیت بسیار داشته است. گفته می شود بهرام در میان سربازان بسیار محبوب بود و گمان می رود سربازان آیین نیایش او را به سرزمینهای دیگر برده باشند. جان هینلز می گوید او در پس چهره ی هراکلس در کوماگنه (در شمال شرق سوریه)، وَهَگن در ارمنستان، وَرلاگن در میان سکاها، وَشَغن در سغد و اَرتَگن در خوارزم قرار دارد.

بنابراین ارمنی ها ایزد بهرام را «واهاگِن» یا «وَهگَن» و «وَرام» می نامیدند. پارتیان نیز او را «وَریهم» می خواندند. از آنجا که فرهنگ ها پیش از هخامنشی و تمدن ها همسایه ایران هر کدام برای خود ایزد جنگ و پیروزی داشتند میتوان گفت بهرام همتایانی در این تمدنها داشته است که هرچند در آغاز با او تفاوتهایی داشته اند ولی با گذشت زمان آن ایزدان با شخصیت بهرام در هم آمیختند. در شرق ایران بهرام را با ویشنو، و نه با ایندره، یکی می دانستند. پورانی ها هم او را ویشنو می نامیدند که بدون تردید همان ویشنوی ودایی ست که خصلتی جنگاورانه دارد. سغدیان او را وشن یا وَشَغن می خواندند. در ایران غربی، نرگالِ کلدانی بیش از سایر ایزدان میانرودان مانند بهرام است و در خرده فرهنگ های سامی این منطقه نیزنرگال کلدانی را همتای بهرام می دانستند. مانویان نیز ایزدی به نام «آداماس» داشتند که آمیخته ای از نرگال و بهرام بود. سلوکیان بهرام را با آرِس یونانی و هوروس مصری یکی گرفتند و او را «اَرتاگنس» خواندند که همان شکل یونانی شده ی وَرَثرغنَه است. در دوران کوشانی بهرام را «اورلاگنو» می نامیدند.

در این میان پیوند میان هوروس مصری و بهرام قابل توجه است. هوروس مانند بهرام ایزدی جنگاورست که بر دیو ترسناکی به نام سِث چیره شد. هم هوروس که سِث را شکست داد و هم مردوک بابلی که اژدهایی به نام تیامت را شکست داد، هر دو برقرار کننده ی نظم و نابود کننده ی آشوب هستند و این نقشی ست که گویا بهرام نیز بعنوان یک ایزد مستقل داشته است.

در اسطوره شناسی ایزد بهرام، شواهدی در دست است که می گوید بهرام ایرانی در زمان هایی دوردست با هوروس مصری همسان دانسته شده است. چرا که جانور محبوب بهرام شاهین است و هوروس نیز به شکل شاهین پدیدار می شده است. شاهین یکی از نمادهای بهرام است در نمادپردازی تاج های ساسانی بال شاهین بعنوان نماد ایزد بهرام و نگه دارنده ی فر شاهنشاهی تلقی می شود. گمان می رود پیوند میان بهرام و شاهین امری متأخر و مربوط به دوران هخامنشی باشد که زیر تأثیر هوروس مصری پیدا شده است. چرا که در بهرام یشت که متنی کهن است، شاهین نسبت به سایر جانورانی که نماد بهرامند برتری ویژه ای ندارد و فقط یکی از ده جلوه ی او به شمار می آید. همچنین می دانیم هوروس مانند بهرام ایزدی جنگاورست که بر دیو ترسناکی به نام سِث چیره شد. هم هوروس که سِث را شکست داد و هم مردوک بابلی که تیامت را شکست داد هر دو برقرار کننده ی نظم و نابود کننده ی آشوب هستند و این نقشی ست که گویا بهرام نیز بعنوان یک ایزد مستقل داشته است.

بر پایه ستاره شناسی قدیم که اساس و پایه ی کهن ترین باورهای دینی در کهن ترین روزگاران بوده است؛ بهرام نام ایرانی یکی از هفت سیاره ایست که در سرنوشت انسان اثرگذارند. این ستاره در عربی مریخ و در روم مارس یا به گفته ابوریحان اَرس خوانده می شده است. اَرس در گذشته با زره و خود و شمشیر تصویر شده است. دین های کهن ستاره پرست باورداشتند که ستارگان در سرنوشت انسان نقش دارند. آنها بزرگداشت هفت سیاره را شالوده ی خود قرار داده و می گفتند هر یک از این هفت سیاره فلک ویژه ی خود را دارد. بر این پایه فلک پنج از آنِ بهرام بود: پنجمین چرخ بهرِ بهرام است/که همیشه کشیده صمصام است. همچنین در ستاره شناسی کهن بهرام یا مریخ را نحس اصغر می دانستند.