نقاشی
تاریخ نقاشی ایران
تحقيق و پژوهش در زمينهٔ نقاشى ايران از اوايل سدهٔ بيستم شروع شد و در دهههاى اخير وسعت قابلتوجهى پيدا کرد است. در ابتدا پژوهندگان بيشتر سعى در گردآورى و ردهبندى آثار سدههاى هفتم تا يازدهم هجرى و معرفى هنرمندان اين دورهها داشتند. اما دامنهٔ بررسى نقاشى ايران امروزه از يکسو تا دورههاى پيش از اسلام و از سويى تا دوران معاصر را در بر مىگيرد. هنرشناسان امروزى با نگرشى تازه و عميق به تحليل مسائل تاريخى و زيبايىشناسى اين هنر مىپردازند
برای مطالعه بیشتر بر روی نام ههر دوره از تاریخ نقاشی کلیک کنید
دوران معاصر
دوران جدید

نقاشى ايرانى در طول تاريخ خود شامل مضامين متنوع حماسي، تغزلي، عرفانى و اخلاقى بوده است. و از انديشهٔ فلسفى – عرفانى که با روح ايرانى سازگار است، نشانههايى در خود دارد. در پس اين نقاشى ذهن و فکر شرقى نهفته است که با ديدگاه اروپايى در زمينهٔ تصويرسازى کاملاً متفاوت مىباشد؛ ذهن شرقى نيازهاى تماشاگر را مدنظر دارد.
نقاشى ايرانى با تمام دنياى گستردهٔ مقابلش، به سنت اصلى خويش وفادار ماند و هنر تصويرى ممتازى بهوجود آورد؛ اما هرگز از اصول تجريدى خود جدا نشد و هرگز به دنبال شبيهسازى نبود به همين دليل نيز توانست تا سرحد کمال پيش رود. اين نقاشى عليرغم تأثيرات خارجى گوناگون نوعى پيوستگى درونى در خود دارد.
نقاشى هنرى است جامع؛ که موضوع آن شامل همهٔ دنياى مرئى مىباشد. ايران به هنر جهانى نوعى نقاشى عرضه نمود که داراى ويژگىهاى منحصر به فردى مىباشد و چنان لذتى به بينندهٔ خود مىبخشد که کمتر هنرى قادر به آن است.
در نقاشى ايرانى مفهوم و دريافت از شکل، عمق و دامنهٔ وسيعترى يافت و با دقت و ديد شاعرانه دنياى ديگرى را پيشرو نهاد و کشف و شهود عرفانى را در قالبهاى ملموس ارائه نمود. در نقاشى ايرانى سخن از درام، عشق و رؤيا، حساسيت تلطيف شده و شور و شوق در ميان است. در اين نقاشى هنرمند علاوه بر قدرت قلم و مهارت کامل تکنيکي، خطوط را با احساسى عميق و درکى فلسفى از طبيعت و هستى ترسيم مىکند. اگر در نقاشى ايرانى سايه وجود ندارد. بهخاطر آرمانگرايى خاص آن است.
نقاشى ايرانى برداشتى عقلانى از ماهيت هستى ارائه نمىدهد. جهانبينى ايرانى اساساً خيالى (رمانتيک) است. از چيزهاى عجيب لذت مىبرد و آمادهٔ پذيرش موضوعات باورنکردنى است. هنرمند ايراني، صحنهٔ نقاشى خود را براى لذت خود و تماشاگر ايجاد مىکند و اين امر بسيار شبيه آن چيزى است که در تآتر اتفاق مىافتد.
نقاشى ايرانى با هنر مديترانه قرابتهايى دارد ولى به هنر کشورهاى آسيايى نزديکتر است. اين نقاشى که از بزرگترين مکاتب هنرى آسيا بهشمار مىآيد از نقاشى هند کاملاً متمايز است. مکتب نقاشى مغولى هند که در ابتدا بر پايهٔ نقاشى کلاسيک ايرانى شکل گرفت؛ از همان ابتدا از آن جدا شد. نقاشى ايرانى با نقاشى چينى نيز متفاوت است. بخشى از اين تفاوتها بهدليل اختلاف در جهانبينى و تفکر است؛ بخشى هم به سبب تفاوت در مواد مصرفى و کاربرد آنها در نقاشى است. تمام نقاشىهاى ايرانى رنگى است و هنرمند ايرانى تمام زمينهٔ تابلو را با رنگ پوشانده است. آنهم با رنگهاى متضاد و درخشان که هماهنگى شگفتآورى دارند. اين نقاشى شکوه و درخشش خاصى دارد که در هنر هيچ کشورى تا اين اندازه ارائه نشده است. درخشش آسمان، زيبايى شگفتانگيز شکوفههاى بهارى و در ميان آنها انسانهايى که با پوشاک فاخر، به هم عشق و نفرت مىورزند و يا در شادى و اندوه بهسر مىبرند، تصوير کلى نقاشىهاى ايرانى را تشکيل مىدهد. طراحىهاى فاقد رنگ نيز در نقاشىهاى ارانى زيبايى خاص خود را دارند و نيازى به رنگ در آنها احساس نمىشود. اين امر نشانهٔ خصلت متمايز و خاص خط در نقاشى ايرانى است
Hits: 1657