کوری

کتاب کوری با عنوان اصلی Blindness اثر ژوزه ساراماگو، نویسنده پرتغالی است که در سال ۱۹۹۸ موفق به دریافت جایزه نوبل شد
این رمان ساراماگو را به عنوان یکی از نویسندگان بزرگ دنیا معرفی کرد. موسسه نوبل در وصف ژوزه ساراماگو و آثارش نوشته است: «به خاطر درآمیختن تمثیلهای پایدار با تخیل، همدردی و تکرار تواناییهای ما در برابر یافتن حقیقت.» در ادامه با نقد کتاب کوری با کافهبوک همراه باشید.
اتومبیلهای پشت سر یکریز بوق میزنند. چند راننده از اتومبیلها بیرون آمدهاند تا وسیله وامانده را به جایی هل بدهند که راه را بند نیاورد، با عصبانیت به شیشههای بسته اتومبیل مشت میکوبند، مردی که تویش نشسته سر به سویشان برمیگرداند، اول به یک طرف و بعد به طرف دیگر، پیداست که با داد و فریاد چیزی میگوید، حرکت لبهایش نشان میدهد که چند کلمه را تکرار میکند، نه یک کلمه بلکه سه کلمه، چون بعد که یکی به هر ترتیب در را باز میکند، معلوم میشود که میگوید من کور شدهام. (کتاب کوری اثر ژوزه ساراماگو – صفحه ۱۶)
وجدان که خیلی از آدمهای بیفکر آن را زیر پا میگذارند و خیلیهای دیگر انکارش میکنند، چیزی است که وجود دارد و همیشه وجود داشته. اختراع فلاسفه عهد دقیانوس نیست، یعنی اختراع زمانی که روح چیزی جز یک قضیه مبهم نبود. با گذشت زمان، همراه با رشد اجتماعی و تبادل ژنتیکی کار ما به آنجا کشیده که وجدان را در رنگ خون و شوری اشک پیچیدهایم و انگار که این هم بس نبوده، چشمها را به نوعی آیینه رو به درون بدل کردهایم، نتیجه این است که چشمها غالبا آنچه را سعی داریم با زبان انکار کنیم بی پروا لو میدهند. (کتاب کوری اثر ژوزه ساراماگو – صفحه ۳۲)
داستان بیماری مسری ساراماگو در شهری بینشان آغاز میشود، در صحنهای که مردی در ماشینی پشت چراغ قرمز ایستاده است. چراغ سبز میشود اما ماشین حرکت نمیکند با اینکه رانندگان پشت سر او شروع به بوق زدن میکنند. مرد ناگهان کور شده و دنیا در برابر چشمانش سفید میشود. مردی میآید و او را به خانه میرساند و سپس ماشینش را هم میدزدد. به زودی شهروندان بیشتری کور میشوند. افراد مبتلا، سفیدی شیری رنگی را میبینند بر خلاف کوریهای معمولی که چشمان فرد تیره و تاریک میشود. بیماری کم کم در سطح شهر پخش میشود. هراس شهر را فرا گرفته و حکومت تصمیم میگیرد افراد نابینا را در تیمارستانی حبس کند.
ساراماگو این بیماری عجیب را که بعدا در میان شخصیتهای رمان با عنوان «اهریمن سفید» شناخته میشود، خیلی سریع و در همان چند صفحه اول داستان مطرح میکند.
در تیمارستان روانی، خواننده جریان تاسفبار گروه کوچکی از بیماران را دنبال میکند که زنِ پزشک از آنها مراقبت میکند، او تنها کسی است که بیناییاش را حفظ کرده است. بیماری با سرعت زیادی در جامعه شیوع پیدا میکند تا حدی که تمام دنیا قربانی اهریمن سفید میشوند.
Hits: 1039